نجات از اتوبوس

ساخت وبلاگ

دوشنبه ظهر که کارم تموم شد داشتم با بی‌آرتی برمی‌گشتم خونه ، کمرمم یهو گرفت و شروع کرد به درد گرفتن ، همینطور که نشسته بودم سرمو تکیه دادم به شیشه و خوابم برد

حواسم بود که بتونم به موقع پیاده بشم

اما یهو چشم باز کردم‌ و دیدم رسیدم ایستگاه پایانی و جایگاه اتوبوس ها

همه رفته بودند ، حتی راننده اتوبوس ، در هم روم بسته بود

همه ما رو یادشون رفته بود ، یعنی حتی یه نفر هم با خودش نگفت آخرشه بذار صداش کنم ( آخه بی‌تفاوتی تا کجااااا ، ما آدما داریم به کجا میریم واقعاً)

حالا اینا هیچ

راننده چرا اصی نیگا نگرد که چک کنه کسی هست یا نه ؟

رفتم جلوی اتوبوس چندتا دکمه ها رو زدم تا بلکه در باز بشه اما نشد ( آخه یه بار دیگه هم توی کربلا این اتفاق افتاده بود ، از فرط خستگی خوابمون برد و چشم باز کردیم دیدیم عه رسیدبم و در هم بسته‌س ، دکمه ها رو زدیم تا باز شد )

اما این دفعه فرق میکرد ، در بی‌آرتی باز نشد و دیدم یکی راننده ها اومد درو باز کرد و عملیات نجات موفقیت آمیز انجام شد .

بله دوستان ، اینم آخر و عاقبت خواب عمیق در اتوبوس

پی‌نوشت: اتوبوس های ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بی‌آرتی معمولاً خیلی سردن و بخاری بهش اثر نمیکنه ، چون چندتا در بزرگ دارن که از وسط و روبروی مسافرها باز میشن


شهیدان زنده اند...
ما را در سایت شهیدان زنده اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedch1973 بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:48