عجیب اما ترسناک

ساخت وبلاگ

از اتفاقات عجیب و ترسناک زندگیم یه شب ، بهتره بگم یه نصقه شب بود .
ساعت از نیمه شب گذشته بود و داشتم توی اتاقم با گوشی کار میکردم ، البته زمانی که گوشی های اندروید چندان باب نشده بود .
خلاصه سرگرم گوشی بودم که یه صدای نجوا گونه شنیدم که اسمم رو صدا میکرد : حامد ، حامد ، حامد ، ...
اولش فکر کردم خیالاتی شدم و اعتنایی نکردم اما دوباره که شنیدم گفتم شاید پدر و مادرم باشن ، اما اونا تخت خوابیده یودن
چنان خوف کردم که گوشی رو گذاشتم کنار و خوابیدم 
اما هیچ وقت نفهمیدم چی بود و چرا ؟

شهیدان زنده اند...
ما را در سایت شهیدان زنده اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedch1973 بازدید : 97 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 14:38