حکایت شب نشینی ما

ساخت وبلاگ

آدم گاهی کارهایی رو انجام میده که قبلش اگر به اون کار فکر هم میکرد ،ترس وجودش رو تسخیر میکرد 
کارهایی مثل سقوط از بلندی ،رفتن توی دل آتش یا ... احضار جن و ارواح
اما مورد من خیلی عجیب و غریب نیست ،قبلا هم توسط دیگران انجام شده و یه جور سنت محسوب میشه اما تا حدود بیست و چهارساعت پیش ، همیشه برام ترسناک بود

شاید باورش براتون سخت باشه اگر بگم که دیشب کجا بودم ؟
راستش دیروز داوطلب شدم برای همراهی دوستی به حضور در یک گورستان
ساعت6 به اتفاق اون دوستم راهی شدیم و تا سحر اونجا موندیم در حالی که تا پیش از اون فکر میکردم ساعت از دوازده شب که بگذره ،دورهمی ارواح و اموات شروع میشه

اما خب شب نشینی ما زنده ها بود تا مهمانی مردگان ، آن هم یک شب تا سحر( اذان مغرب تا اذان صبح ) بالای سر مرحومی که تازه دفن شده بود
آخه رسم اینطوره : شب اول قبر که اصطلاحاََ بهش شب وحشت گفته میشه ،تا صبح سر قبر مینشینن و قرآن میخونن ،دقیقاََ همان کاری که در شب فوت مادربزرگم ،پدرم انجام داد
معمولاُُ صبح آن شب هم خانواده متوفّی می آیند بر سر مزار برای منزل مبارکی چون اعتقاد بر اینه که روح از گذرگاه شب وحشت عبور کرده و وارد منزل جدید خودش شده

خلاصه از مغرب تا سحرگاهِ دیشب را ( جای شما سبز و خالی ) در گورستان گذراندیم و صبح با یک دنیا خواب آلودگی ناشی از شب زنده داری راهی دنیای زنده ها شدیم

 

شهیدان زنده اند...
ما را در سایت شهیدان زنده اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedch1973 بازدید : 77 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 22:03