عطر زندگی

ساخت وبلاگ

امروز ساعت پنج صبح که شد زدم بیرون 

وارد کوچه شدم ،خلوت بود ،فقط رفتگر شهرداری

از خیابون تک و توک ماشین رد میشد اما تو کوچه پرنده پر نمیزد

تو گرگ و میش صبح که هواش خیلی خنکه قدم زدم

در حالی که تمام ریه هام رو از عطرش پر میکردم 

عطر بهارنارنج هایی که گرفتم جلوی صورتم

صدای گنجشک ها میاد که دارن کم کم بیدار میشن

همینطور قدم زدم تا رسیدم به فضای سبز 

نشستم لب حوض و به آب درونش نگاه کردم و نسیمی که آب رو تکون میداد

الانم ساعت5:41 دقیقه ست و منتظرم تا هوا روشن بشه و برم دنبال زندگیم

فکر نمیکردم تا این حد برام دل انگیز باشه ،اینو مدیون دوستم هستم که همش رو برام مهیا کرد

 

شهیدان زنده اند...
ما را در سایت شهیدان زنده اند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamedch1973 بازدید : 159 تاريخ : سه شنبه 28 خرداد 1398 ساعت: 7:58